جدول جو
جدول جو

معنی ابن سراقه - جستجوی لغت در جدول جو

ابن سراقه
(اِ نُ سُ قَ)
ابوعبدالله محی الدین محمد بن محمد بن محمد انصاری شاطبی (572- 662 ه. ق.). از علمای اندلس. در حدیث و ادب شهرت داشت و شعر نیکو میگفت. وفات او بقاهره بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ سَ عَ)
ابوعبدالله محمد بن سماعه تمیمی. از فقهای حنفی، شاگرد قاضی ابویوسف. او بزمان مأمون، قاضی جانب غربی بغداد بود و در دورۀ معتصم برای ضعف بینائی از قضا کناره گرفت و به سال 233 ه. ق. وفات کرد و متجاوز از صد سال داشت. او راست: کتاب ادب القاضی. کتاب المحاضر و السجلات. وکتب محمد بن الحسن ابوعبدالله را نیز روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سِ)
کنیت جمعی از ادبا و نحویین است که در عراق و شام یا مغرب میزیسته اند: 1- طالب بن محمد بن نشیط شاگرد ابن انباری. 2- محمد بن حسین بن عبدالله. 3- ابوعبدالله محمد بن احمد دمشقی. 4- ابوالقاسم عبدالرحمن بن قاسم مقری فاسی (متوفی 619 ه. ق.). 5- ابوبکر محمد بن محمد بن نمیر (متوفی 743 ه. ق.). 6- ابومروان عبدالملک بن سراج بن عبدالله لغوی نحوی قرطبی از نسل سراج بن قرۀ کلابی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه وآله. 7- ابوالحسین سراج بن عبدالملک استاد ابن بادش فرزند ابومروان مذکور. وبرای تفصیل ترجمه هر یک رجوع به بغیهالوعاه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوسعید. او در طب و هندسه و دیگر علوم ریاضی و طبیعی ماهر بود و در خدمت حافظ لدین الله عبدالمجید فاطمی میزیست و در نمیمه و دسیسه ای از سران سپاه شرکت جست و معجونی مسموم برای کشتن حسن پسر حافظ بساخت و چون حافظ بر آن وقوف یافت امر به قتل او داد
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ قَ)
باشه. باشق. ابوعیاض. (مهذب الاسماء). هیلا. موشخوار. موشخور. و آن از طیور جوارح است خردتر از باز از زردچشمان
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ قَ)
کنیت احمد بن احمد بلخی، نجّار، متخلص به امینی. بقول صاحب مجمعالفصحاء مدّاح یمین الدوله محمود غزنوی بوده و قصیدۀ ذیل را از او نقل می کند:
زره پوش ترک من آن ماه پیکر
زره دارد از مشک بر ماه انور
که دیده ست مشک مسلسل زره سان
که دیده ست ماه منوّر زره ور
بمشک اندرش تیرو بهرام و زهره
بماه اندرش سوسن و مشک و عنبر
دو یاقوت خوانم لبش را نخوانم
که یاقوت را کی بود طعم شکّر
بنزد من آمد کمربسته روزی
یکی جامه پوشیده یکرنگ اخضر
فلک خواندمش زآن کجا بود تابان
رخانش چو ماه و کمر چون دوپیکر
مرا گفت ای کوفته راه دانش
سفر تا کی و گشت گیتی سراسر
بدو گفتم ای سرو سیمین ندانی
که رنج سفرمان از آن است رهبر
که در چرخ انجم بسی اند ساکن
ز هفت مسافر بود حکم اختر
ز شاهان و از خسروان زمانه
چه آن کز مقدم چه آن کز مؤخر
چو محمود خسرو شنیدی خدیوی
جهاندیده بی حد سفر کرده بی مر
گهی سوی جیحون رود چون فریدون
گهی سوی ظلمت شود چون سکندر
گهی تخت چیپال بر در بدارد
گهی چتر خاقان بیاویزد از سر
نگینی است اندر یمینش یمانی
امان داده اسلام را تا بمحشر.
و در لغت نامۀ اسدی بیت ذیل بنام نجّار آمده است و بعید نیست که مراد ابوسراقه احمد بلخی باشد:
تا جز از بیست وچهارش نبود خانه نرد
همچو در سی ّودو خانه ست اساس شترنگ
لغت نامه دهخدا
(مَرْ)
ابن سراقه بن قتاده بن عمرو بن احوص عامری. از شعرای جاهلی بود که اندکی قبل از طلوع اسلام درگذشت. او از معاصران ابوجهل بن هشام و ابوسفیان پدر معاویه بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95 از المرزبانی ص 395)
لغت نامه دهخدا